" بدون قافیه ماندم ، دل غزل تنگ است "
چقدر ؛ شاعر این روزگار دل سنگ است
بیار تیغ ؛ سرم را بزن که "قطعه" شوم
که سخت بین من و مطلع غزل جنگ است
مرا به وعده دریا از این غزل بردند
به برکه ای که فقط آشیان خرچنگ است
و شعر آینه اش را نمی برد بر دست
برای اینکه نگاه شما پر از سنگ است
همانکه خط سیاهی به روی شعر کشید
بهانه کرد؛ حنای حکیم بی رنگ است
قبول کن که همین درد ، درد سنگینم
فقط ، فقط و فقط با غزل هماهنگ است
مرا به خال لب دوست بازگردانید
اگر چه بین من و او هزار فرسنگ است
43382 بازدید
49 بازدید امروز
31 بازدید دیروز
139 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian