×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

یادداشتهای یک دیوانه

× باران که بیاید از دست چترها کاری ساخته نیست ما اتفاقی هستیم که افتاده ایم.چه فرقی میکند عاشق شده ام
×

آدرس وبلاگ من

masih58.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/masih58

چون میوه زرد گشتیم از آفتاب خوردن

دل من قصد خودکشی دارد دلم از ارتفاع                دل بسته به تیر بارانم از خودش بی دفاع

                                               .                                                               .

                                               .                                                               .

                                                می افتد                                                        می افتد

 

دل من می رود به سربازی دل من تــــــــــــــــــــــــیر می کشد پشتش

اسلحه می کشد به روی خودش می چکد ماشه زیر انگشتش

 

دلم از پشت کوه آمده است از صدای تو جیب هایش پر

دل دیوانه ام دل کوچک : " عمو زنجیر باف در موهات "

 

دل من ردپای خونی دشت ...[ یک غرور جریحه دار شده ]

دل من یک پلنگ غمگین است که به بازی گرفته آهوهات

 

دل من غول در چراغ توست ؛ زشت و بد طینت و سیاه شده

و دلش لک زده که جفت شود با پری های قصر جادوهات

 

دل من از خودش تمام شده :( ماه سر خورده ، از مدار جدا )

نیمه شب ها همیشه می پلکد بی هدف توی برکه ی قوهات

 

دل من از خودش دلش خون است ، نا امید و شکسته ، در فکر ِ

خود خوری در لبان قرمز تو ، خودزنی زیر تیغ ابروهات

 

ناعروسی که سرخ و تر شده ای زیر خوش رقصی النگوهات !

دل من هم یکی ازین پولکــ / لکه های به روی دامن توست

 

بغلم کن به سینه ات بفشار مرگ باالقوه! من که می دانم

بافه های  طناب دار من اند حلقه های گشاد بازوهات .

 

تلخ و تشنه رسیده ام اما چشم های مشبک تو کو ؟

با توام هااااااااااااای خانم ملکه ! عسل آورده ام که کندوهات ....

 # # #

مست کردی " سیاه " رقصیدی نطفه بستی شب خدایان را

ای پری جای بوسه ی دیو است روی زانوت خال هندوهات

 

بسترت را کنار بستر من پهن کردی که جای من خالی ست

من که هرگز نبوده ام تو ولی بچه آورده ای به پهلوهات

 

آدم از پهلوی خودش که خورد ؛ گفت : تنهایی ...آه...حوا جان!

سقط کن بار این امانت را تا نشکسته است زانوهات

 

دل من طشت خونی تاریخ ، سرناحق بریده ی یحیی

گونه ات را که با همین سرخاب ...، و لبت را که با همین رژ، یا ...

 

تف به این جمله سازیی که تویی تف به این کلمه بازیی که منم

تف به این روزگار بعد از تو که اگر بی تو دلخوشی دارد

                                 باید این ارتفاع را

                                                     

                                                         بپرم ، دل من قصد خودکشی دارد

*********************************************************************************************************
ببند روسریت را به دور گردن باد

به دور �هرگز� و �اما� و هر چه باداباد

 

و روبروی خودت :من ،نه نیمه ی زشتت

کمی بایست کمی آی خوب مادرزاد

 

کمی بایست که چشمم تو را بگرداند

و گیسوی تو که هی دور می شود با باد

 

بایست تا که بیفتد دوباره از خنده

دهان پنجره ی خسته ی به ظاهر شاد

 

بایست تا که بیفتد دوباره از سر من

اتاق در دَوران و فضای در فریاد

 

بایست روی همین چند متر دلتنگی

کنار تنگ ، کنار دو ماهی آزاد

 

کنار عصر همین چارشنبه ی متروک

دو روز مانده به �سال نوات مبارکباد�

 

کنار سفره و این هفت �ش� بی نقطه

به یاد اول اسمی که در جنون افتاد

***

ببند روسریت را به دور گردن من

و مطلقا من و جز من کسی نه ،حتی باد

***********************************************************************************************************

مرا به تو وَ تو را هم به من خدا داده

خدا چه هدیه ی خوبی به ما دوتا داده

 

شکافته شکم یک فرشته را ، ما را

گرفته ، شسته و پوشانده و غذا داده

 

دو دست داده به من تا  تو را بغل بکنم

و تا  گمت نکنم هم به من دو پا داده

 

دو کفش داده که هر شب تو را قدم بزنم

ولی نگفته برای چه تا به تا داده

 

و گفته است به شرطی که مال هم باشیم

اجازه ی ـ حتی ـ خواب و بوسه را داده

مرا به تو وَ تورا هم به من ...همین کافی ست

ببین برای من و تو خدا چها داده

 

خدا چه چیز قشنگی ست ، ما که ممنونیم

از آن کسی که خدا را به ما دوتا داده 

چهارشنبه 18 مهر 1386 - 1:41:32 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


کلاغ


خسته ام!


با نان تن داغ تو صبحانه بسازم


صدای هلهله ی بت پرست می آمد


بیار تیغ


گویا دوباره بوی غربت دارد اینجا


دور گناه حلقه زدیم


او هم رفت


افسوس آدمند بلی !! خاک بر سرم


استدلال


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

43008 بازدید

39 بازدید امروز

4 بازدید دیروز

60 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements