گيسوت
وقتي كه خوابي نيمه شب تورا نگاه ميكنم
زيباييت را با بهارگاه اشتباه ميكنم
از شرم سرانگشت من پيشانيت تر ميشود
عطر تنت ميپيچدو دنيا معطر ميشود
گيسوت تابي ميخوردمي لغزد از بازوي تو
از شانه جاري ميشود چون آبشاري موي تو
چون برگ گل در بسترم ميگستراني بوي خود
من را نوازش ميكني بر مهربان زانوي خود
آسيمه ميخيزم ز خواب تو نيستي اما دگر
اي عشق من بي من كجا؟تنها نرومن را ببر
من بي تو ميميرم نرومن بي تو ميميرم بمان
با بمان زين پس دگر هرچه تو ميگويي همان
در خواب آخر عشق من در برگ گل پيچيدمت
ميخوابم اي زيباترين در خواب شايد ديدمت
چهارشنبه 21 شهریور 1386 - 2:07:13 PM