کلاغ
گاهگاهی اگر که فرصت بود باید از هرچه عشق رد بشوی
دل شکستن که کار سختی نیست باید این کار را بلد بشوی
بروی توی کوچه و بعدش داد و فریاد راه بندازی
!که فلانی چه دختر بدی است ... الغرض یک کلاغ بد بشوی
گیرم از دست گریه های پری باز هم سیل عشق راه افتاد
منطقت حکم میکند اینجا دیو باشی و مثل سد بشوی
چشمهای درشت و روشن را به حساب ستاره ها نگذار
زل نزن در نگاهشان حیف است باز مشغول این رصد بشوی
اگر عاشق شدی توجه کن که پرنده بدون پر باشد
خب تو باید رفیق دخترکی که اساساٌ نمی پرد بشوی
به خدا که کمی عوض شدنت مثل خواب نهنگ ها بکر است
کانال چار ساعت ده شب .... و تو یک فیل مستند بشوی
سالها دل سپرده شان بودی به تو و گریه هات خندیدند
قد آنها که بد شدن سخت است ،تا حدودی که می شود بشوی
پنجشنبه 23 اسفند 1386 - 1:43:31 PM